پژوهشگر: ایرج باباحاجی




 

نبرد کوناکسا مربوط به تاریخ ایران است که گزنفون، تاریخ نویس یونانی در آن حضور داشته است. این جنگ بین کوروش دوم (صغیر) در ساتراپ آسیای صغیر (ترکیه فعلی) بود که علیه برادرش اردشیر دوم شاهنشاه ایران قیام کرد تا سلطنت را به دست بیاورد. در سال ۴۰۱ قبل از میلاد سربازان یونانی و اسپارتی به علت بیکاری آماده بودند به شکل مزدور تحت فرمان هر کسی که آنها را استخدام کند، خدمت کنند.
کوروش جوان (این کوروش با کورش بزرگ اشتباه نشود) تصمیم گرفت برای نقشه خود ارتشی ایجاد کند. او ۱۳ هزار سرباز یونانی و عده ای از اسپارتی ها را استخدام کرد. گزنفون تاریخ نویس که در آن زمان یک یونانی اهل آتن بود در این گروه قرار گرفت. او که همواره شیفته افراد دلاور بود کوروش جوان را جنگجوی شجاعی دید و دوست داشت تحت فرمان او باشد. او با حضور در این سپاه و میدان جنگ آنچه را دید به تحریر درآورد. گزنفون برخلاف هردوت هیچ وقت جانبداری کورکورانه در نوشته هایش از یونانی ها نکرده است.
او درباره ماجرای این نبرد می نویسد: سپاه یونانی کوروش جوان تحت فرماندهی آرکوس یک سردار اسپارتی بود که همراه آنها تحت عنوان «هوپلیت» (پیاده نظام سنگین) از سارد (شهری در کنار دریای اژه) به طرف بابل (در کنار رود فرات) به حرکت درآمد و در محلی به نام «کوناکسا» با نیروی اردشیر دوم برخورد کرد. در ساعات نیمه شب بامداد سپاه یونانی کوروش به محلی که قصد توقف داشت رسید.
ناگهان پاته گیاس پارسی و همراه همیشگی کوروش سوار بر اسبی فرا رسید و به زبان پارسی و یونانی به صدای بلند اعلام کرد که اردشیر دوم، شاهنشاه پارس با نیرویی بزرگ و آرایش جنگی نزدیک می شود. این خبر هراس بزرگی را ایجاد کرد، زیرا یونانیان و دیگران گمان کردند که پیش از آنکه آماده شوند و آرایش جنگی بگیرند سپاه پارس بر سر آنها خواهد ریخت.
کوروش از ارابه خود پایین پرید، زره پولادی خود را به تن کرد. سوار بر اسب شده و زوبین به دست گرفت و فرمان داد سپاه آماده شده و آرایش جنگی بگیرد.
این فرمان به سرعت اجرا شد. آرکوس و پیاده نظام یونانی تحت امرش در جناح راست رود فرات مستقر شدند. نزدیک او عده ای دیگر از سپاه یونانی تحت فرمان پروکیزنوس و در جناح چپ «مه نون» با افراد خود قرار گرفتند. نیروهای دیگر کوروش به فرماندهی معاون او نیز در جناح چپ آماده شدند.
کوروش و ۶۰۰ سوار ویژه اسکورت او با سینه بند پولادی و ران بند و زانوبند در قلب سپاه جای گرفتند. افراد این گاردویژه همه کلاهخود بر سر داشتند. فقط کوروش بود که بدون کلاهخود حرکت می کرد. تمام این سپاه به اضافه گاردویژه مجهز به شمشیر یونانی بودند.
روز به نیمه رسیده و هنوز از سپاه پارس خبری نبود. کمی از بعدازظهر ابر سپیدی از گردوخاک دیده شد و نوعی تاریکی دشت را فرا گرفت. با نزدیک شدن سپاه پارس به تدریج برق زره های برنزی و نوک نیزه ها پیدا شد. سواره نظام پارس با زره های سپید در جناح چپ بود و گفته می شد فرماندهی آنها با تیسافرن است. در کنار آنها سربازانی با سپرهای بافته از ترکه بید آرایش جنگی داشتند و در کنار آنها پیاده نظام سنگین پارس با سپرهای چوبی که تا پاهای آنها را می پوشانید قرار داشتند. می گفتند که آنها مصری هستند و کمانداران و سواران بیشتری در کنار آنها بودند.
سپاه پارس گروه گروه در مستطیل های بزرگ پیش می آمدند. در فاصله زیادی جلو آنها ارابه های داس دار با فاصله زیاد از هم قرار داشتند.
این ارابه ها در امتداد محور چرخ ها و در زیر ارابه، دارای داس های برانی به صورت مورب بودند و با حمله آنها به خطوط مقابل شکاف هایی باز می شد تا سپاهیان راحت تر حمله کنند. با نزدیک شدن سپاه پارس به میدان جنگ، کوروش به همراه مترجم خود و چند نفر از افراد گاردش تاخت کردند و به سوی یونانی ها آمدند.
کوروش خطاب به یونانی ها گفت که آرایش خود را حفظ کنند و از نعره سپاهیان مقابل نهراسند، اما دیده شد که سپاه پارس با سکوت کامل و آرام و آهسته پیش می آید. کوروش پس از اعلام این نکته نزد آرکوس (فرمانده پیاده نظام یونانی) آمد و فرمان داد که او همراه نیروی تحت فرمانش به قلب سپاه پارس حمله کند. زیرا یقینا شاهنشاه (اردشیر دوم) در آنجا قرار گرفته و اگر بر او ضربه زنند کار تمام و یکسره می شود و پیروزی به دست می آید. آرکوس جواب داد فرمان او را اجرا و کوشش می کند پیروز شود.
در خلال این جریانات، سپاه پارس مرتب به پیش روی ادامه می داد و یونانی ها در جای خود مانده بودند. کوروش به رغم گسترش سپاه پارس از بیم محاصره شدن حاضر نبود جناح چپ خود را از فرات دور کند. در این موقع دو نیرو به هم نزدیک شده و بین ۳۰۰ تا ۷۰۰ متر از یکدیگر فاصله داشتند.
یونانیان شروع به خواندن سرود جنگی خود کردند و فریاد Eleleu را بلند کردند و با پیشروی به سوی خطوط جنگ برای رم دادن اسب ها شمشیرها و نیزه ها را به سپرها می کوبیدند. سپاه پارس پیش از آنکه یونانیان به تیررس برسند متزلزل شد و شروع به عقب نشینی کرد.
یونانیان دست به تعقیب زدند و دائما فریاد می زدند آرایش جنگی به هم نخورد و به این ترتیب مداوم جلو بروند. ارابه های داس دار سپاه پارس شروع به حرکت کردند. کمان داران سعی می کردند بعضی از ارابه رانان را با تیر بزنند. بعضی از آنها با تیر زده شدند و گاه ارابه های بدون سرنشین به سوی سپاه خودی برمی گشت و بر نیروهای خودشان می تاختند.
بعضی از ارابه ها نیز به صف یونانیان برخورد می کرد و باعث تلفات می شد. کوروش با مشاهده پیشروی و پیروزی سپاهش خوشحال شد و اطرافیان او بی معطلی او را شاهنشاه خطاب کردند. او همچنان منتظر و مراقب واکنش شاهنشاه پارس اردشیر دوم بود و یقین داشت محل او در قلب سپاه است. فرماندهان پارس عادت داشتند که همیشه در وسط نیروی خود قرار بگیرند. چون هم امن ترین جا و هم تمام سپاه تحت نظارت بود و فرمان ها به سرعت به همه می رسید.
اردشیر دوم در قلب سپاه پارس بود و به علت برتری سپاه وی بر یونانیان قلب نیروی پارس با جناح چپ سپاه کوروش برابری می کرد. کوروش وقتی دید به محل استقرار شاهنشاه پارس حمله ای نمی شود به همراه گارد همراهش شروع به حرکت کرد و با هراس از اینکه سپاهش مورد محاصره قرار بگیرد با سواران خود حمله سختی به قلب سپاه پارس کرد و فرمانده آن قسمت را که «آرتاگرس» نام داشت به دست خود کشت.
در پی این حمله و پراکنده شدن نیروهای قلب سپاه پارس ۶۰۰ سوار همراه کوروش انسجام خود را از دست داده و با بی نظمی شروع به تعقیب آنها کردند و فقط چند نفری همراه کوروش ماندند. در این لحظه کوروش برادر خود و اسکورت او را که دور او را گرفته بودند دید و بدون تامل فریاد کشید: شاهنشاه را دیدم و به طرف او هجوم برده ضربه سختی به سینه بند شاه زد که به رغم سینه بند پولادی او را زخمی کرد.
این ضربه اگرچه باعث زخمی شدن اردشیر دوم شد اما خود کوروش هم در این یورش کشته شد. او در حین وارد آوردن ضربه با حمله یکی از محافظان روبه رو شد. این محافظ با زوبین ضربه ای به زیر چشم کوروش وارد کرد که باعث قتل او شد.
با کشته شدن کوروش جنگ مغلوبه و تلفات زیادی بر سپاه کوروش وارد شد.
«سی تسیا» که پزشک و نزدیک اردشیر دوم بود به یاری پادشاه زخمی پارس شتافت و فورا به زخم بندی پرداخت. همراهان کوروش مقاومت می کردند. هشت نفر از همراهان او آنقدر جنگیدند تا روی نعش کوروش افتادند. می گویند که «ارتاپاس» که از نزدیکان کوروش و حامل علایم سلطنت بود تا افتادن کوروش را دید از اسب پایین پرید و خود را روی وی انداخت. شاهنشاه دستور داد فورا او را از روی نعش بکشند و مجازات کنند. ارتاپاس شمشیری زرین داشت و زنجیر و بازوبندی که نشانه بالاترین مقام ها در پارس است با خود داشت.
ارتاپاس دوست دایمی و همراه همیشگی کوروش بود. به هر حال با این وضعیت و کشته شدن کوروش جنگ مغلوبه و سپاه یونانی پراکنده شد. پس از پایان این نبرد و بازگشت سپاه پارس به سوی سرزمین خود باقیمانده یونانیان تصمیم گرفتند به یونان برگردند و برای این کار به طرف شمال حرکت کردند.
در عبور از شمال (عراق فعلی) گرفتار کردها شدند و تلفات سنگینی دادند و به زحمت خود را به کنار دریای سیاه (ترابوزان) رساندند. سپس رو به مغرب (به طرف یونان) حرکت کردند و برای تدارک خود دایم دست به غارت می زدند. آنها مدام گرفتار زد و خورد بوده و تلفات می دادند. به این ترتیب با عبور از کاپادوکیه بالاخره خود را به یونان رساندند.
گفته می شود که موفقیت این نیروی یونانی به عبور از سرتاسر سرزمین امپراتوری پارس، سبب شد که بعدها اسکندر به فکر افتاده و با نیروی بیشتری به پارس بتازد.
منبع:
۱- کتاب آنابازیس به قلم گزنفون با نام حرکت ۱۰ هزار سرباز یونانی توسط احمد بیرشک ترجمه شده. واژه آنابازیس یک کلمه یونانی است و رو به بالا معنی دارد و مربوط به حرکت ۱۰ هزار سرباز یونانی از پایین‌ترین سطح (دریای مدیترانه) به بالاترین سطح زمین در کوناکساست.